نویسنده : دختر رادیو هفتی
تاریخ : پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۲
بتوکل نام اعظمش

بسم الله الرحمن الرحیم

ســـــــــــــــــــــــــــلام

نماز روزه هاتون مقبول حق انشاالله

همونطور كه در جريانيد امشب راديو۷ در دوساعت و با اجراي منصور ضابطيان و با موضوع عجيب ترين آدمي كه ديديد كي بود و چي ويژگي داشت روي آنتن ميره

و بخش دوم قصه هاي اميرعلي با عنوان حشرات موذي پخش خواهد شد

و سايت اتفاق نيوز گفتگويي با اميرعلي نبويان داشتن كه متن اون رو اينجا براتون گذاشتيم براي اونايي كه هنوز نخوندن

اتفاق: لطفا امیر علی نبویان را به شکل کامل معرفی کنید.

من سال ۵۹ در بیمارستان ایرانشهر به دنیا آمدم. اما پدرم بر اساس دلایل نامعلومی در شناسنامه ام محل تولد را آمل  و نامم را پسر خاله ام برایم انتخاب کرده است.
۶ سال در خانه ای زندگی کرده ام که معماری قدیم آلمانی دوران رضا شاه با تعداد زیادی اتاق داشت. از ۴ سالگی که یادم می آید همیشه یه عده در خانه ی ما زندگی می کردند که من فکر می کردم جزئی از خانواده ی من هستند اما واقعیت این بود که آنها کردهای رانده شده از عراق بودند.

زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم یک روز عده ای زنگ خانه ی ما را به صدا در آوردند و از آنجایی که ما در تابستان ها برای ییلاق به منطقه خوش آب و هوایی به نام شاهان دشت می رفتیم پدر و مادر من آن هارا برای زندگی در کنارمان پذیرفتند و در عوض آنها در زمان ییلاق ما از خانه نگهداری می کردند.
و این شد که ما حدود بیست و چند سال با آنها زندگی کردیم تا سال ۸۰ که آنها به عراق برگشتند.
دوره کودکی من دوران آرامی بود و من به دور از جنگ در آمل زندگی کردم.


از دوران تحصیل در مدرسه برایمان کمی تعریف کنید.

در سال اول دبستان درس نقاشی، تنها درسی بود که ۱۹ شدم و آن هم به این دلیل که من یک اردکی کشیدم که چتر در دست داشت و معلم هم به جرم اینکه اردک خیس نمی شود به من ۲۰ نداد.

در دوره راهنمایی به مدرسه تیزهوشان میرفتم و در دبیرستانی درس خواندم که متشخص ترین دانش آموز آنجا من بودم. خودتان ببینید که دیگر چه جایی بوده.


دانشگاه چطور؟

زمانی که کنکور دادم خیلی در حال و هوای این نبودم که چه رشته ای را دوست دارم و بهترین رشته ای که به رتبه ام نزدیک بود را انتخاب کردم.
مهندسی برق دانشگاه صنعتی مازندران قبول شدم و اصلا رشته ام را دوست نداشتم.
آرزوی دوران کودکیتان چه بود؟

رویای من گزارشگری فوتبال بود. زمان ما گزارشگری بود به اسم آقای صالح نیا که یک جور عجیبی حرف می زد که من همیشه ادای ایشان را در می آوردم اما قطعا ادای من خنده دارتر از صدای خودشان نبود.


نوشتن را از کجا شروع کردید؟

من همیشه مینوشتم. یادم می آید در دوران مدرسه موضوع انشا این بود، در آینده می خواهید چه کاره شوید.
من داستان را به این شکل نوشتم که روزی در خانه مشغول بازی بودم و همه ی خانواده دور هم جمع بودند که از من میپرسند می خواهی چه کاره شوی؟
قبل از اینکه من جواب بدهم هر یک از اعضای خانواده پزشکی و مهندسی و ارتشی را برای من انتخاب کردند.
بالاخره نوبت به من رسید و من گفتم دوست دارم قاچاقچی شوم چون کار کم زحمت و پر درآمدی است.
و در آخر این صحبت من، مادربزرگم سکته کرد و فوت شد.

و معلم بی ذوق من نمره ۱۷ را برای من انتخاب کرد.

ولی در کل زمانی که با راهنمایی مسعود فروتن به کلاس های بازیگری رفتم. استادم هدایت هاشمی به من گفت که تو شاید بعدا بازیگر خوبی شوی اما همین الان نویسنده خوبی هستی.
و اینطور شد که این بلا سر ملت ایران آمد.


چرا قصه های امیر علی؟

دلیل اسم شخصیت و دلیل اسم داستانها متفاوت هستند.
شخصیت را برای اینکه به کسی بر نخورد به نام امیر علی نوشتم. همین الان هم کلی پیام دارم که چرا اسم شخصیت دیگر داستان مهران است.

حتی چند تا دوست با ذوق در نمایشگاه کتاب از من خواستند که کتاب را برای شخصی به نام مهران امضا کنم.
اسم داستان در ابتدا غر های بی پایان من بود.

اما مجری برنامه
به دلیلی که فکر می کنم پیش نویس برنامه پیش رویش نبود اعلام کرد بریم استودیو شماره ۲ امیر علی نبویان با قصه های امیر علی.

و این شد که نام قصه های امیرعلی رویش ماند.
و چون به این اسم شناخته شد ترجیح دادم که اسم کتاب را اینگونه انتخاب کنم
.


استقبال ازکتاب چگونه بود؟

شکر خدا خیلی خوب بود. در ۶روز نمایشگاه چاپ اول تمام شد. بعد از یک وقفه کوتاه چاپ دوم پخش شد و با تمام شدن چاپ دوم شاید تا پایان ماه مبارک رمضان چاپ سوم را داشته باشیم.




امیر علی داستان به امیرعلی نبویان شباهت داره؟

شاید بله. در این مورد که بعضی وقتها آدم توجیح کاری است و به هر شکلی کار های غلط خودش را توجیح می کند و در جایی که محکوم به پذیرش شود در نهایت سادگی قبول می کند بسیار به من شباهت دارد.
و یا علاقمندی اش به فوتبال هم همین طور.


شخصیت های دیگر داستان چطور؟
نه این طور نیست که اطرافیانم را سوژه کرده باشم. ولی دیده شده که با وجود شخصیت آذر خانم بعضی از اقوام به مادرم تلفن می زنند و می گویند ما میدانیم که آذر خانم کیست؟


با ادامه داشتن برنامه احتمال اینکه داستان ها به تکرار کشیده شود هست. برای جلوگیری از این اتفاق چه راهی در پیش گرفته اید؟

درست است. من هم از اینکه موضوع را تکراری کنم بیزارم چه رسد به اینکه خودم در ورطه تکرار بیفتم.
تا الان راجع به خیلی چیزها نوشتم. عزا، عروسی، تولد...

ولی برای تکراری نشدن به علت موضوع می پردازم. مثلا بد قولی. علت آن می تواند دقیقه نودی بودن آدم ها باشد پس من به آن می پردازم.


به نظر من شکل روایت قصه به بیان شما و نقاشی هایی که روی تخته سفید می کشید برای توضیح، جذابیت قصه را بیشتر کرده.
تا به حال برای شما پیش آمده که مخاطبانتان به شما اعلام کنند که روایت جذاب تر از خود داستان است؟

بله این طور بوده اما عکس آن نیز اتفاق افتاده است.
بستگی به سلیقه افراد دارد. بعضی ها سمعی بصری هستند و عده ای دیگر اهل خواندن کتاب.
و این امر عکس العمل ها را متفاوت می کنند.



همکاری شما با رادیو هفت چطوری شروع شد ؟

آذر ماه  ۸۹ سالمرگ علی حاتمی بود و من اولین متنی که برای رادیو هفت نوشتم در این رابطه بود که آن شب خوانده شد و خیلی برام غرور آفرین بود.

بعد از آن کم کم با تیم نویسندگان شروع به همکاری کردم.
تا اینکه در نیمه دوم بهمن ماه سال ۸۹ از من یک قصه ده قسمتی خواستند برای نیمه دوم اسفند ماه.

بعد از آماده شدن داستان تیم به دنبال پیدا کردن راوی بود . چند نفری هم تست دادند اما بنا بر دلایلی نتوانستند همکاری کنند و از من تست گرفتند. از اجرای من رضایت داشتند و آن ها پخش شد. ولی در کل خیلی طول کشید که من توانستم در این برنامه به عنوان یک عضو رسمی همکاری کنم.


کار کردن با منصور ضابطیان و تیمش چه حال و هوایی دارد؟

منصور ضابطیان و محمد صوفی برای من آدمهای بسیار عجیبی هستند. آنها از معدود افرادی هستند که به من ثابت کردند اینکه ایرانی ها نمی توانند کار تیمی کنند مهمل است.

این دونفر از زمانی که کلاس کنکور می رفتند با هم هستند و تا امروز برنامه می سازند.
برای من خیلی جالبه که چطور تقسیم وظایف می کنند که انقدر همه چیز سر جای خودش است و درست پیش می رود و این برای من نمی گویم عجیب بلکه شگفت انگیز است.
صمیمیت توام با احترام در این گروه حاکم است
.



جایی خواندم که شما از طرفداران مرحوم ناصرحجازی هستید. درسته؟

ناصر خان کسی بود که باعث شد من فوتبال ببینم. من در سال ۶۳ که ۴ سال سن داشتم مسابقه استقلال با راه آهن بود و من با تلویزیونِ بزرگِ سیاه وسفید که در داشت مسابقه را دنبال می کردم و تنها کسی که برای من قابل تشخیص بود عبدالعلی چنگیز نام داشت که ظاهری متفاوت نسبت به بقیه داشت.

ناگهان با کسی مواجه شدم که در دروازه استقلال ایستاده بود که بسیار خوش چهره بود و لباس هایش با بقیه فرق داشت و بازوبندی هم در دست داشت.

و این تفاوت برای من خیلی جذاب بود و از آنجا بود که من امروز با افتخار می گویم که انتخاب ۴ سالگی ام از انتخاب ۴۰ سالگی خیلی ها بهتر بود.

از آن موقع من از طرفداران ایشان شدم و خیلی ناراحتم که ناصر خان هیچ گاه به حق خودش در فوتبال نرسید. ایشان از مهم ترین آدم های زندگی ام است. در این حد که همیشه عکس اورا به همراه دارم
.


مسابقات المپیک را دنبال می کنید؟ چه نتیجه ای را برای کاروان ایران پیش بینی می کنید؟

بله دنبال می کنم. من فکر می کنم که در بهترین حالت ایران۳ مدال طلا به دست بیاورد.


امیرعلی نبویان که متولد سال ۵۹ است دهه پنجاهی محسوب می شود یا دهه شصتی؟

به نظرمن  بچه های این دو دهه خیلی به هم نزدیک باشند. ولی من به شخصه با دهه پنجاهی ها و حتی یک دهه قبل تر احساس قرابت بیشتری می کنم.

اصلا دلیل نوشتن قصه های امیر علی همین بود.
به خاطر فاصله ای که بین نسل ها پیش آمده و تفاوت هایی که هست و باعث عدم گفت وگو می شود و همین طور قبول نکردن نظر مخالف و اینکه نمی توانیم سلیقه های متفاوت از خودمان را تحمل کنیم که این شکاف امروز اصلا به نفع مناسبات اجتماعی ایران نیست.


غیر از نوشتن در زمینه های دیگر هنر هم فعالیت دارید؟

فقط در زمینه موسیقی. پیانو می نوازم و آن هم فقط برای دل خودم. و ترجیح می دهم که هیچ گاه خوانندگی را تجربه نکنم چرا که قطعا حرفی را که راجع به خیلی ها می زنم به خودم بر می گردد( فقط مامانش بهش گفته صداش قشنگه)
خواننده مححبوب من استاد شجریان است.


شما برای جاهای دیگه هم مینویسید؟

تجربه کردم ولی فعلا برای خودم می نویسم.

برای نویسندگی بازیگری و یا اجرا خانواده شما مشوقتان بودند؟

پدرم خیلی ناراضی بود. روز های اول یه جمله ی عجیبی به من گفتند که هنوز هم معنی اش را نفهمیدم ولی چون خیلی قبولشان داشتم فکر می کنم حتما یک منظوری داشته اند.

موقعی که من می خواستم به کلاس بازیگری بروم پدرم خیلی ساده به من گفتند آخرش می خواهی بهرام رادان شوی.
و من هنوز نفهمیدم یعنی چی خوب او که آدم بدی نیست.

ولی وقتی تلاشم را دید ننتیجه اش این شد که الان یکی از طرفداران
پر و پا قرص قصه هام است، همه اش را ضبط کرده و به زور برای تمامی فامیل به نمایش در می آورد.


برای ارتباط با مخاطبانتان با شما چه راهی وجود دارد.

یک سایت در دست طراحی دارم که درواقع یکی از دوستانم این کار را انجام میدهد. چون من به واقع از کامپیوتر بیزارم.
با این حال به محض شروع فعالیت سایت خودم به روز رسانی آن را به عهده خواهم گرفت. در حال حاضر هیچ یک از وبلاگ ها با نام من به من تعلق ندارد.



تا حالا سوالی بوده که دوست داشتین ازتون بپسن و نپرسیدن؟

دوست داشتم یک خاطره تعریف کنم از استاد ناصر تقوایی.
یک روز در جایی با دوستم در رابطه با داستان نویسی صحبت می کردم چند میز آن طرف تر آقای تقوایی نشسته بودند.

به سمت من آمدند و گفتند: "پسر اسمت چیه؟
- امیر علی.
اسمت رو بنویس. شمارت رو هم همینطور.
کلاسای فیلم نامه نویسی هم میری؟
- نه
حتما شرکت کن.
راستی پسر این شلوارت رو از کجا خریدی؟
- از یک بوتیک
اسم بوتیک رو هم با آدرسش برام بنویس
ببین من فیلم ساختنم با کرام الکاتبینِِ اما بازیگرام رو همینطوری انتخاب میکنم.

و این یکی از بهترین خاطره هام است.

تو لحظه هاي افطار و سحر مارو از ياد نبرين

التماس دعا

ياعلي

 
 
ر ا د ي و 7
رادیو۷ نام برنامه ای است که هرشب به جز جمعه ها از شبکه آموزش پخش می شود.راديو هفت  تقریبا در طول برنامه از 10 تا 15 موضوع کوتاه چند دقيقه‌اي تشکيل مي‌شود که به مخاطب آرامشي شبانه را می دهد.

حضور ۶مجری برای هرشب با موضوعی متفاوت و همچنین قطعه ها وشعرها از زبان هنرمندان و چهره ها ی محبوب باعث جذابیت بیشتر برنامه شده است.

زمان پخش: هرشب به جز جمعه ها ساعت۱۱تا ۱۲شب

این برنامه به تهیه کنندگی: منصور ضابطیان- محمد صوفی می باشد

کارگردانان: منصور ضابطیان- محمد صوفی

طراح: منصور ضابطیان

نویسندگان: نیلوفر تهران فر(لاری پور) - شرمین نادری - امیرعلی نبویان - پوریا آذربایجانی - ساناز اقتصادنیا-احسان عمادی - زهرا الوندی - زهرا درمان و فریناز مختاری و رضا فیاضی

شماره تماس:22652636- 22652719
پیامک : 30000704
ایمیل: radio7@irib.ir
صندوق پستي: 3355-14155